کد مطلب:314488 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:185

ما خون دادیم نگفتیم زیاد است
4. بنده در ماشین نشسته بودم و از نجف به طرف كوفه می رفتم. شخصی در ماشین سمت راستم نشسته بود گفت: اینها كه آمدند با امام حسین علیه السلام جنگیدند مسلمان نبودند. گفتم اگر مسلمان نبودند، پس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم كی را مسلمان كرد؟

گفتم: آنها مسلمان نبودند. به دلیل این كه خود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه»؛ یعنی مسلمان آن است كه مردم از دست و زبانش در امان باشند.

شاعر می گوید:



مسلمان كسی دان به قول خدا

كه از دست و زبانش همه ایمنند



ولی امام حسین علیه السلام از دست و زبان آنها در امان نبود. یك عربی از شخصیات طرف چپم نشسته بود به من تنه زد و گفت: حرف نزن، گفتم: چرا به او نمی گویی حرف نزن به من می گویی حرف نزن؟ گفت: درباره ی اهل بیت نمی شود سخن گفت.

گفت: در منزل روضه بودم، روضه خوان مصیبت خواند. این قدر ما گریه كردیم كه نزدیك بود كور بشویم فقط من در بین این جمعیت به روضه خوان گفتم: بس است كور شدم. شب در عالم رؤیا دیدم حضرت عباس علیه السلام با امام حسین علیه السلام آمدند، حضرت عباس علیه السلام به ناراحتی به من فرمودند: ما خون دادیم نگفتیم زیاد است و شماها اشك می ریزید و می گویید زیاد است! حضرت خواست مرا بزند امام حسین علیه السلام مانع شد. از خواب بیدار شدم دیدم تمام بدنم شبه دمل پر شده است پس از مدتی خوب شدم. لذا اسم اهل بیت علیهم السلام را نمی شود بی خودی آورد.



[ صفحه 439]